کد مطلب:211333 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

امام صادق و حلم
حلم و بردباری و شكیبائی برای مرد مولود علم و ایمان است امام علم چون مردی دانا بود كه طریق عمل خود و علم الیقین نتیجه كار پیدا كرد و بردباری در سیر خود نشان می دهد زیرا مطمئن است مقدمات صحیح نتیجه صحیح دربر دارد - اما ایمان موجب حسن ظن به خدا می گردد و از طرف دیگر یقین دارد كه خداوند اجر هیچ عملی را ضایع نمی گذارد و هر چه مقدر است می رسد بنابراین در هر كار و عمل حوصله و شكیبائی نشان می دهد و عاقبت كار را به خدا وامی گذارد با ایمان كامل كه خداوند بهترین كفیل امور است كه حسبی الله و كفی و سمع الله لمن دعا بالاخص كه خلوص نیت و پاكی اندیشه هم در كار باشد هر قدمی و هر قلمی برای رضای خدا برداشته شود.



[ صفحه 144]



تردیدی نیست كه امام در مرحله علم و ایمان بر همه مردم تقدم دارد و تفوق داشته و لذا حلم و حزم و بردباری از صفات خاصه آنها است چنانچه امیرالمؤمنین در غصب حقی كه موجب انحراف هزاران سال مردم گردید بردباری نشان داد و حقایق را به عناوین مختلف بیان كرد ولی حلم نمود و به كار ارائه طریق خود پرداخت.

این حلم مظاهرش در امام حسن مجتبی علیه السلام به شدت ظهور و بروز داشت كه در كتاب او شرح داده شد و در سیدالشهداء به صورت دیگر تجلی نمود كه عقول مات و متحیر گردید.

حلم در اشخاص تا آنجا ممدوح و مطلوب است كه از حدود فضیلت و شرع تجاوز نكند حلم معاویه هم زیاد بود اما در حد شرعی و اخلاقی نبود او برای اعمال اغراض پلید خود هزاران فحش و دشنام به او می دادند اثری در او نمی كرد و اگر به ناموس و دین او هم تجاوز می كردند باز حلم می ورزید كه آنجا تعبیر به عدم غیرت و حمیت می شود و لذا باید فرق حلم را با غیرت تشخیص داد كه تجاوز به حدود اخلاقی و ناموسی و دینی نكنند.

حلمی كه ائمه معصومین داشتند در قبال فریب ها و تجاوزها و تعدیات دشمن یا لغزشها و خطایای خدمه و زیردستان بود كه بسیار می شد در قبال آن لغزشها می بخشیدند و نه تنها می بخشیدند بلكه به آزادی و سرمایه دادن آنها را آزاد و رها می ساختند و به احسان و نیكوئی تلافی می نمودند تا كرایم اخلاق خود را نشان دهند.

چنانچه در كتب تراجم ائمه گذشته دیدیم چگونه از خطایای خدمه یا دشنام و شماتت ظلمه و جهله می گذشتند و آنها را به مال و عواطف و احسان و انعام شرمنده می ساختند.

گاهی می شد امام صادق علیه السلام مشغول نماز بودند دشمنان گدایان بی معرفت را تحریك می كردند بروند در خانه او دشنام بدهند و چیزی طلب كنند امام ششم از نماز فارغ می شد و او را با عواطف ولایت خود مورد اكرام قرار می داد به او لباس و خوراك و درهم و دینار می داد و راضی و خشنود و شرمنده برمی گردانید.

حلم و بردباری در حوادث و انقلابات مانند سایر صفات رقیقه ظهور و آشكار می گردد و سرانجام و وقایع فوق العاده اجتماعی محك برای آدمی است تا چگونه آشكار گردد معلوم شود در حوادث تا چه در حد مقاومت می تواند نماید و چگونه امتحان می دهد امام صادق علیه السلام در این حوادث می فرمود:



[ صفحه 145]



انی لاحب ان یعلم الله انی اذللت رقبتی فی رحمی و انی لا ابادر اهل بیتی اصلهم قبل ان یستغنوا عنی. [1] .

قریب بدین مضمون كه من دوست می دارم خدا هم می داند كه در رحمت او ذلیل و حقیر باشم و هیچ وقت اهل بیت خود را به نماز وانمی دارم مگر آن كه آنها را از خود بی نیاز كرده باشم - زیرا تا سیر نباشند تقوی نخواهند داشت - در حوادث مقدار نیروی روحی مرد آشكار می گردد در این حوادث معلوم می شد كه فرق بین ابوعبدالله الصادق با سایر اولاد علویین چیست؟ هر یك می آمدند خود را طلبكار می دانستند و تندی و خشونتی می كردند امام با آنها به مهر و محبت رفتار می نمود - یا از روی حرص و آز و خصومت در مقام قتل او برمی آمدند یا سعایت در حق او می كردند چه مقام و ریاست اگر چه روحانی و آسمانی بود محسود دیگران قرار می گرفت و بداندیشان یا حسودان با مخالفان تماس می گرفتند و بدگوئی و سعایت می كردند. امام ششم همه آنها را حلم و حزم می كرد و به همه با ارفاق و عطوفت و مهربانی رفتار می نمودند و هر بدی را كه از آنها صادر می شد به نیكوئی و احسان تلافی می كرد تا موجب انفعال و شرمندگی آنها شود - هر كس با او قطع رابطه می كرد او خود به دیدن و صله ی رحم او می رفت و عوض بی مهری او به لطف و كرامت عمل می كرد. هر كس جفا می نمود به بر و احسان پاسخ می داد و هر كس قساوت و بدزبانی نشان می داد عاطفت - احسان می دید مخصوصا همین حسن اخلاق منصور را خیلی ناراحت كرده بود.

در تحولات سیاسی كه برای محمد بنی الحسن در بیعت با مردم كوفه رخ داد و شیوخ بنی الحسن با رجال و اعیان مدینه به كوفه رفتند، امام صادق علیه السلام با این عمل مخالف بود و معذلك با احترام آنها پسران خود را به كمك بنی اعمام فرستاد نرفتن امام صادق علیه السلام شخصا سبب دشنام و شماتت بداندیشان شد و در حق او سعایت می كردند ولی او با حلم و بردباری پاسخ می داد و به عواطف و اكرام و انفاق و انعام آنها را ساكت نمود و اشتباه آنها را به خودشان ثابت كرد.

یك روز غلامش را برای انجام كاری فرستاد او درك مطلب نمی كرد و نمی توانست این وظیفه را انجام دهد و بگوید چه كرده ام یا چرا نمی توانم انجام دهم یا نمی خواست آنچه شنیده بود بازگو نماید. [2] .



[ صفحه 146]



فقال علیه السلام ان الحیا و العفاف و العی - عی اللسان لاعی القلب من الایمان و الفحش و البذاءة والسلاطة من النفاق.


[1] بحارالانوار ص 967 ج 18.

[2] بحارالانوار ج 11.